می گویند قرار بود در تهران زلزله بیاید.آن هم نه یکی دوتا، بلکه شش تا و بالاتر.تازه بعدش هم به احتمال زیاد دماوند فوران می کند و آنهایی که جان سالم به در برده اند را جزغاله می فرماید.حالا هم می گویند که فعلا خطر رفع شده ولی هنوز چسبیده.
یاد چند سال قبل میفتم که ملت چند شب را در پارک سر کردند و می گفتند که مرکز تهران امن تر است و بعضی پولدارها مثل وقتی که دو تا ماشین پلاک زوج و فرد برای رهایی از طرح خریدند آمده اند و مرکز شهر خانه خریدند برای روز مبادا.
اما نکته جالبش اینه که با این همه جلز و ولز مطبوعات و رسانه ها مردم انگار تا اتفاقی نیفتد خیلی برایش نگران نمی شوند.یک جورهایی آنقدر حرف و حدیث پر است و از طرفی لبه پرتگاه مرگ هستیم که دیگر استرس زلزله شش تایی و حواشی اش را نداریم.
مثل راننده ای که بعد از دیدن یک تصادف دهشتناک دوباره پایش را روی پدال گاز می فشرد و مرغ همسایه را غاز می پندارد.
فعلا نان شب از همه چیز واجب تر است.وقتی با شکم سیر خوابیدیم، فردایش به این فکر خواهیم کرد که خدا را شکر دیشب زیر آوار نماندیم،البته اگر یادمان مانده باشد.